جدول جو
جدول جو

معنی کشته گرد - جستجوی لغت در جدول جو

کشته گرد
دایره ای به قطر یک کشت یا نزدیک به دو متر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوچه گرد
تصویر کوچه گرد
کسی که در کوچه و خیابان گردش می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوته خرد
تصویر کوته خرد
کم عقل، کم خرد
فرهنگ فارسی عمید
(تَهْ گَ دَ)
آنکه دارای گردن کوتاهی باشد. (از اشتینگاس) (ناظم الاطباء). رجوع به کوتاه گردن شود، حیله باز و مکار و بدعمل و بدکردار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَصْ کَ / کِ)
آن که در کوچه ها بگردد و اکثر این قسم مردم رند و حسن پرست و تماشایی می باشند. (آنندراج). آن که در محله ها و کوچه ها گردد (غالباً این نوع کسان رند و حسن پرست اند). (فرهنگ فارسی معین) :
طفل اشکم کوچه گردآستین از بی کسی است
دیده بر حالش ندارد دل گرفتار خود است.
میرزا رضی دانش (از آنندراج).
، آواره و بی جا و مقام و منزل بر دوش، طواف و آنکه در کوچه و برزن می گردد و متاع خود را می فروشد. (ناظم الاطباء). کسی که در کوچه ها و برزنها گردد و امتعۀ خود را به فروش رساند. طواف. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کُ گَ / گِ)
کشتی گیر. آنکه کشتی گیرد:
نه با کشتی گران زور آزمایم
نه با میخوارگان رامش فزایم.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ گَ)
کشتی ساز. (ناظم الاطباء) (آنندراج) : چون از این کارها فارغ شدند کشتی گران کشتیها می ساختند. (اسکندرنامه نسخۀ نفیسی) ، ملاح. ناخدا. سفان (دهار) :
جهاندار سالی بمکران بماند
ز هر جای کشتی گران را بخواند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لِ)
دهی از بخش سراسکند است که در شهرستان تبریز واقع است و 554 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کِ گَ)
کشتکار. کشاورز. زارع. مزارع. حاقل. برزگر. برزیگر. (یادداشت مؤلف) : کشت گر بدر آمد تا کشتۀ خود بیفشاند. (ترجمه دیاتسارون ص 212)
لغت نامه دهخدا
آنکه در محله ها و کوچه ها گردد (غالبا این نوع کسان رند و حسن پرست اند) : طفل اشکم کوچه گرد آستین از بی کسی است دیده بر حالش ندارد دل گرفتار خود است. (رضی دانش)، کسی که در کوچه ها و بر زنها گردد و امتعه خود را بفروش رساند طواف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتی گر
تصویر کشتی گر
کشتی ساز
فرهنگ لغت هوشیار
گردو غبار حاصل از باد و طوفان
فرهنگ گویش مازندرانی
واحدی است به طول یک کشت که با آن ریسمانی به طول حدود دومتر
فرهنگ گویش مازندرانی